مفهوم اسپندرل (Spandrel) به فضای پر شدهی میان طاقها و ستونها یا چارچوبها در معماری، گفته میشود. در دهه ۱۹۷۰ میلادی دو زیستشناس بهنامهای استیون جی گولد و ریچارد لوونتین، در مقاله معروف خود با عنوان
“The Spandrels of San Marco and the Panglossian Paradigm”
مفهوم اسپندرل را وارد ادبیات فلسفه زیستشناسی کردند تا به ویژگیهایی اشاره کنند که حاصل مستقیم انتخاب طبیعی نیستند، بلکه پیامد ساختاری ویژگیهای دیگرند.
در معماری، وقتی دو طاق متقاطع ساخته میشود، فضای پرشدهی میان آنها که اغلب با نقشونگارهای زیبا تزئین میشوند، کاربرد مشخصی نداشتند؛ اما جزئی ضروری از ساختار سازه بودند. گولد و لوونتین از این استعاره برای نقد تبیینهای افراطی داروینی در نظریه تکامل استفاده کردند. آنها معتقد بودند همه پدیدهها را در زیستشناسی، نمیتوان با عملکرد و هدفمندی مبتنی بر تکامل توجیه و تبیین کرد.
از دیدگاه فلسفی، میتوان اینگونه گفت که اسپندرل مفهومی است که با مسئلهی «هدفمندی» و «کارکردگرایی» در تعارض قرار میگیرد. یعنی همه چیز را نمیتوان بر حسب «برای چه چیزی بودن» تبیین کرد. برخی ویژگیها ممکن است پیامد ساختاری انتخابهایی دیگر باشند. این دیدگاه به ما اجازه میدهد طراحی را نه صرفا بهعنوان فرآیند حل مسئله، بلکه بهعنوان پدیدهای با پیامدهای غیرقابل پیشبینی ببینیم. به عبارت دیگر، اسپندرلها را میتوان مکانهایی برای بروز خلاقیت دید. جایی که طراحان اغلب از عناصر ناخواسته، چیزهایی تازه میسازند. بنابراین، اسپندرل نمودی از پتانسیلهای خفته در طراحی هستند.
البته در مقابل، برخی نظریهپردازان طراحی، بر این باورند که استفاده بیش از حد از مفهوم اسپندرل میتواند به نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت طراحی، منجر شود: «اگر چیزی خوب نیست، شاید اسپندرل بوده!»
با اینحال مفهوم اسپندرل ما را به بازاندیشی در مورد هدفمندی در طراحی و شناخت مرزهای بین کارکرد و پیشامد دعوت میکند. بهجای اینکه هر عنصر طراحی را تنها با هدف و کارکرد توجیه کنیم، میتوانیم طراحی را فرآیندی زنده ببینیم که در آن پیامدهای پیشبینینشده نیز سهم دارند. گاه به شکل یک نقصِ پنهان یا نمایان، و گاه بهعنوان فرصتی برای خلق.
خوشحال میشم اگر نظری در این خصوص دارید، با هم در موردش گفتگو کنیم.
پ.ن: بخشی از مطالب آماده شده برای برنامه آموزشی «دیزاین گمانهزن»
No comment